جشن تولد 84 سالگی آقابابا

1392/11/16 22:15

نویسنده : مامان پارلا

359 بازدید

اشتراک گذاری

بابا بزرگ خوبم تولدتون مبارک

با عمه جون تصمیم گرفته بودیم واسه آقا بابا یه جشن تولد بگیریم و همه رو دعوت کنیم اما 5 اسفند شوهر خاله بابایی فوت کرد و بد بود ما بخوایم جشن بگیریم واسه همین یه مراسم خانوادگی گرفتیم و قرار شد آقابابا رو سورپرایز کنیم.

من و بابا خیلی درگیر کادو بودیم که چی بگیریم که زیاد کلیشه ای نباشه و خوشش بیاد و به دردش بخوره واسه همین دوبار باهم رفتیم بازار و و کلی گشتیم تا بالاخره یه کلاه براش گرفتیم که امیدوارم خوشش بیاد عمه جون میگفت شمع نذاریم یه جورایی بد به دلش اومده بود که حالا مثلا... اما بالاخره راضی شد و شمع هم گرفتیم.

آرمین هم همش میخواست سوتی بده و مامانش چشم غره میرفت اما چند بار هم از دهنش پروند که تولد گرفتیم ولی آقا بابا اصلا فکر نمیکرد تولد واسه اون باشه تعجب

نیشخند اینم پارلا و آرمین که به زور جلوی زبونشون رو گرفتن تا سوتی ندن دروغگو

تا اینکه بعد از شام همه رفتن لباس عوض کردن و رفتن پذیرایی بعد چراغش رو خاموش کردن و بابا بزرگ هم که تو اتاقش داشت کتاب میخوند و حواسش به شلوغی نبود رو مامان جون صدا زد که بیاد وقتی اومد... خیلی خوشحال بود و مبگفت اولین جشن تولدشه. امیدوارم سالیان سال سایه پربرکتشون روی سر همگی ما باشه و خدا برامون حفظش کنه.یه نامه هم من براش از زبون بچه هاش نوشتم که هر کی میخوند یه دور گریه میکرد و خود آقابابا هم که خیلی احساساتیه رفتن تو اتاقشون و تو خلوتشون خوندن و مطمئنم همیشه نگهش میدارن.

به پدرم
سالها پیش در چنین روزی زمین صدای گریه کودکی را شنید
و به یمن آمدنش ستاره های آسمان خندیدند.
اینک ٨٤ سال از آن روز میگذرد و آن نهال نورسته تبدیل به
درخت کهنسالی شده است که 11 نفر در زیر سایه اش به
آرامش رسیده اند و به او میبالند.
آری او پدر عزیز ماست. پدری که سالهای جوانیش را وقف
خوشبختی خانواده اش کرده و سفیدی مویش گواه سفیدرویی و
سر بلندی فرزندانش است.
می دانید بهشت کجاست؟
فضای بین بازوان کسی که بدون هیچ ادعایی به ما میگوید
"فرزندم"
پدرم عاشقانه و جاودانه دوستتان داریم و دستان مهربانتان را
هزاران بار می بوسیم.
امید که سالیان سال سایه پر مهرتان بر سرمان باشد و از ما
راضی باشید.
تولدتان مبارک