نوروز 92

عید نوروز مبارک

امسال آنا و مامان جون رفته بودن کربلا و سال تحویل پیشمون نبودن خاله دوقلوها هم رفته بودن شمال پیش دایی نادر اینها و فقط ما بودیم و آقا جون و حاج عمو که گفتیم تشریف بیارن خونه ما تا سال تحویل دور هم باشیم اما حاج عمو قبول نکرد افتخار نداد عوضش آقا جون گلمون تشریف آوردن و یه سال نو به یاد موندنی برامون شد بابا هم کلی ازمون عکس گرفت

تحویل حدود 2 ظهر بود که صبر کردیم سال نو شد و بعد نهار خوردیم چون اگه قبلش میخوردیم نمیرسیدیم لحظه تحویل راحت سر سفره هفت سین بشینیم و یا مقلب بخونیم و همش بدو بدو میشد.خلاصه طبق معمول همه سال نوها  اولش تلفنی به بزرگترها تبریک گفتیم و مامان جون و آنا هم زنگ زدن و تبریک گفتن.

بعد از ظهر آقا جون عیدی هامون رو دادو گفت میره سر خاک مامانش و ما هم رفتیم عید دیدنی خونه آقابابا و کلی عیدی گرفتیم یه نمونش اینه(عیدی مامان نسرین و آقا بابا)

این ژاکت خوشگل رو هم مامان نسرین واسه چهارشنبه سوری برات خریده بودن

واین بلوز رو هم آنا واسه چهارشنبه سوری گرفته بودن

دست همگی درد نکنه عمه جون و عمو جون اینهام اومدن و همه به هم عیدی دادن و عیدی گرفتن (البته بیشتر نقدی بود) کلی خوش گذشت و خوش بحال شما وروجک ها شد.

راستی اینم عیدی من و بابا که خودت سفارش داده بودی

روز بعدش آنا اینها قرار بود برسن و گفته بودن یه رستوران رزرو کنیم و مهمونهامون رو دعوت کنیم وقتی رفتیم رستوران آقاهه گفت اولین مشتری امسالین و برامون تخفیف داد و گفت غذاهاتون سفارشی میشه

چقدر دلمون واسه شون تنگ شده بود مخصوصا مامان جون دلش واسه تو تنگ شده بود قبل از رفتن گفته بودی بررات یه شونه بیارن که پشتش آینه داشته باشه اونم خریده بود و گذاشته بود دم دست چون میدونست تا ببینیش سراغ شونه رو میگیری و وقتی رفتیم استقبالشون رفتی بغلش و ازش خواستی و اونم با هزار تا قربون صدقه سوغاتی سفارشیت رو داد و بعد از صرف صبحانه کاملی که حاج عمو زحمت کشیده بود بقیه سوغاتی هامون رو دادن که واقعا عالی بود و زیاد. دستشون درد نکنه. اینم یه نمونه که تو خیلی خوشت اومد و اسمش رو گذاشتی کلاه قرمزی

خاله ها هم از شمال برامون سوغاتی های قشنگی گرفته بودن اینم با مزه ترین هاشه

یه توضیح هم در مورد این کیف کوچولوی بامزه بدم

هرکجا که میرفتیم واسه عید دیدنی تو این کیف کوچولو رو هم میبردیو هرکی بهت عیدی میداد پول قبلی رو از توش درمیاوردی و میدادی به من و میگفتی مامان نگهش دار بعدا برام گوشواره بخرین و عیدی جدیده رو تا میکردی و میذاشتی توی کیفت دو تا هم شکلات توش جا شده بود وقتی رفتیم خونه ریحانه جون  رضا گیر داده بود توی کیفت رو ببینه و تو هم به هیچ عنوان راضی نمیشدی که بدی یه نگاه بهش بندازه حتی شده فقط یه بار دستش بگیره و نه رضا دست بردار بود و نه تو حواست پرت میشد تا یه لحضه بدیم رضا ببینه تا اینکه بالاخره ریحانه با هزار نقشه کیف رو ازت گرفت گذاشت رو میز و تو رو برد اتاق خودش و ما هم بهت خیانت کردیم و زود دادیم رضا نگاهش کرد و خیالش راحت شد و خلاصه این ماجرا برامون کلی خنده ایجاد کرد

راستی با عیدی های امسالت برات گوشواره جدید گرفتیم مبارکت باشه و دست همه اونایی که بهت عیدی دادن هم درد نکنه

تو تعلطیلات نوروز تورهای تبریزگردی بپا بود که یه روز من و تو و مامان رضوان جون با هم رفتیم و حسابی خوش گذشت. 

خانه قاجار

حیاط خانه قاجار

عروسکی که دستت هست اسمش عسله و تو خیلی دوستش داری و اونو هم با خودمون برده بودیم که تو خونه تنها نمونه تو که تا اون روز حوض ندیده بودی حسابی ذوق کرده بودی و همش داشتی دست و صورت عسل خانوم رو میشستی...

امسال ما دوبار 13 بدر داشتیم یعنی هم 12 بدر بود و هم 13 بدر چون مامان جون نسرین اینها قرار بود برن تهران واسه مراسم چهلم آقای بلاغی(شوهر خاله بابا) واسه همین 13 ام اینجا نبودن و 12ام رو با خانواده بابا رفتیم باغ آقا فرهاد (شوهر خاله بابایی) تو نزدیکهای خواجه مرجان و مامان جون هم یه زرشک پلوی مشدی درست کرده بود که حرف نداشت دستش درد نکنه کلا خیلی خوش گذشت . تو دیگه بزرگ شدی و با بچه ها حسابی بازی میکنی مخصوصا که عاشق ریحانه جون (دختر دایی بابایی) هستی و هرجا که اون باشه تو همش با اونی و سراغ من نمیای و کلی بازی میکنی. ما هم یه عالمه وسطی و والیبال و... بازی کردیم.

13ام هم با خانواده مامانی رفتیم طرفهای یام و بازم کلی خوش گذشت کلی هم امروز وسطی و والیبال زدیم که از بس عادت نداریم ورزش کنیم و بدویم که همه جای بدنمون درد گرفت.