پارلاپارلا، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره

پارلا درخشش زندگی ما

یه خبر که پارلا رو به آرزوش رسوند

1393/5/12 14:19
نویسنده : مامان پارلا
363 بازدید
اشتراک گذاری

19خرداد متوجه یه موضوع مهم تو زندگیمون شدیم سوال

خجالتاینکه خدا یه مهمون یا بهتر بگم مسافر کوچولو بهمون دادهجشنو باید منتظر و آماده بشیم تا خدا یکی دیگه از فرشته های خوبش رو زمینی بکنه و بده بهمونچشمکو تو رفتی زیر بار یه مسئولیت بزرگ به اسم آبجی شدنخستهو خوشبختانه آمادگیش رو داریتشویق همش از خدا میخواستی یه نی نی بهمون بده و خدا هم که صدای فرشته هاش رو میشنوه و صدای تو رو هم شنیده و داره آبجیت میکنهمحبتوقتی بهت گفتیم خیلی خوشحال شدیآرام و فکر میکردی دقیقا یه نی نی به سن و شکل و جنس طاها (پسر عموی دوست داشتنیت) بهمون میده که اسمش هم طاها میشه و ما همش داریم آماده میکنیمت که بابا نی نی اولش خیلی کوچولوتره و زشته و کم کم با  مراقبت ماها بزرگتر و خوشگلتر و دوست داشتنی تر میشه.

راستش از اواخر خرداد دیگه کم کم  بیحالی ها و خستگی ها و تهوع های مامانی شروع شدهسبز و تو اصلا از این موضوع خوشحال نیستیگریه و وقتی من تهوع دارم تو میترسی و گریه میکنیغمگین قربونت برم ولی درکت خیلی بالاستفرشتهو همش مراقب منی و نمیذاری اذیت بشم و دیگه خودت فهمیدی که ازم نخوای بغلت کنم و بلندت کنم و خیلی رعایت میکنی. نمیدونم چرا ویار من اینقدر سخت میشه. وقتی منتظر تو بودیم هم حالم بد میشد اما این دفعه بدتر هستم و همش این دکتر و اون دکتر هستیم و سرم میزنیم و خلاصه خیلی اذیت میشم البته نه فقط من که کل خانواده در حال اذیت هستن و همش یکی میاد پیشمون تا وقتی بابا نیست تنها نباشیم آخه افت قند خون دارم. مامان رضوان جون به تو یاد داده وقتی دیدی حالم داره بد میشه زود برام آب قند درست کنی و قند رو گذاشته دم دست و یاد داده چطوری درست کنی و بعد هم گفته که بری به همسایه روبرومون خبر بدی یا به بابا زنگ بزنی و خبر بدی حالا دیگه تا منن میخوام کمی دراز بکشم میدویی میری برام آب قند میاری یا میگی مامان بیارم؟ از اون شربت های مامان رضوان جون بیارم برات؟ و زود به بابا زنگ میزنی و شده یه سوژه برا خودش. قربون دل کوچولو و مهربونت بشم دخملکم. همش هم میگی جان... جانم مامان چی شده نترس مامانی من پیشتم و لحنت هم حین گفتن این کلمات مادرانه و با عشوه هستش که قند تو دلم آب میکنه.فدای مهربونیهات .

پسندها (1)

نظرات (1)

Reyhaneh
4 شهریور 93 11:34
خانوم خانوما مباركه اولش حس خوبي داره يه حسي بهت ميگه تا خاله شدنم كم مونده تو اين مدت مواظب ماماني حتما باش و ازش همش بپرس كه ني ني مون كي بدنيا مياد چون اين كار باعث ميشه ماماني اواخرش عصباني بشه و خواهر يا داداش كوچولوت رو زود تر تحويلت بده ولي از همين الان مي خوام ازت قول بگيرم كه اين ني ني رو از وقتي ميبينمش ماله خودم باشه تا وقتي برم،نزديكش نيا چون تو اون مدت همش لپش ماله خودمه!دوستت دارم خانوم كوچولو!!!بوس