مروری بر بهار 93
پنجشنبه 18 ارديبهشت خاله نعیم اینها لطف کردن و پس از مدتها تشریف آوردن خونه مون آخه جدیدا خیلی کم لطف شدن و کم میان ما هم زنگ زدیم آنا اینها هم اومدن و دور هم خوش گذشت.
اینم از آشی که پارلا خانم براشون پخته...(البته ما سوپ رو رنگ میکنیم و جای آش میدیم به خورد مهمونهامون)
و اینم از مسابقه سیب خوری
پارلا و ال آی جون در حال بچه داری و خاله بازی
20 اردیبهشت خونه مامان نسرین بودیم که تو استفراغ کردی ما هم فکر کردیم غذا زیاد خوردی اما تا شب چند بار هم تکرار شد و شب بردیمت اورژانس و آمپولو... بهت دادن اما نمیدونم چرا حالت خوب نمیشد فرداش مامان نسرین زنگ زد حالت رو بپرسه و وقتی فهمید هنوز خوب نشدی دلش طاقت نیاورد و اومد عیادتت و برات آبمیوه و یه کارتون باربی و این گل خوشگل رو هم گرفته بود
تو با دیدنش خوشحال شدی و گل رو اصلا از خودت دور نمیکنی و با خودت میخوابونیش...
خلاصه عصر با مامان جون دوباره رفتیم دکتر خودت و خدا رو شکر خیلی بهتر شدیامیدوارم هیچ وقت مریض نشی عزیزم آخه اصلا طاقت دیدن مریضیت رو نداریم مخصوصا بابا یک حالی ازش گرفته شده بود که نگو...
اینجام داشتی با دوستت محیا میرفتی بیرون توی محوطه اسکوتر سواری کنین که بابا از مدل مو و حالتت خوشش اومد و عکست رو گرفت که منم عاشق حست شدمخداییش قشنگ نیست؟