پارلاپارلا، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره

پارلا درخشش زندگی ما

پارلا دوساله شد

1392/11/4 22:30
نویسنده : مامان پارلا
350 بازدید
اشتراک گذاری

هوراهوراهوراهوراهوراهوراهوراهوراهوراهوراهوراهوراهورا

امسال هم مثل سال پیش به علت سایز خونه نمیدونستیم واسه تولدت چیکار کنیم تا اینکه بیخیال جشن شدیم و افتادیم به جون خونه و خونه تکونی تا خونه رو واسه اومدن عید آماده کنیم و تولدت رو هم سه نفری بگیریم و اون روز رو اختصاص بدیم به کارهایی که تو دوست داریقلب تولدت پنج شنبه بود و من هم بردمت بیمارستانی که به دنیا اومده بودی و واسه پرستارهاش گل بردیمخجالت و نی نی کوچولوهای تازه به دنیا اومده رو دیدیماچ

بعد هم رفتیم دنبال بابا و نهار رفتیم بیرون وبعدش رفتیم برات کادو گرفتیم که اصلا قابل تو رو نداشتنخجالت (یه ماشین که خودت انتخاب کردی و یه زنجیر واسه مدالت) و برگشتیم کمی استراحت کنیم و عصر هم بریم کیک بخریمچشمک 

ته دلمون می خواستیم مامان و باباها و خانواده هامون رو دعوت کنیم واسه تولدت اما نمیدونستیم تو خونه 75 متری چطوری حدود بیست و خورده ای آدم رو جا بدیمسوالو نمیتونیم خوب بهشون برسیم و بد میشهکلافهاما به کمک همفکری با بقیه یکدفعه تصمیم گرفتیم که کیک گرفتن رو بذاریم واسه فردا که جمعه بود و دلمون رو بزنیم به دریا و همه رو دعوت کنیم و مامان رضوان هم که مثل همیشه به عنوان دست گجت (که میاد به داد گجت)از خود راضیاومد به داد گجت رسید و واسه عصرونه فردا تدارک چک استراگانوف دیدیم و من و بابا هم زود رفتیم کلی خرید کردیم و واسه سفارش کیک هم با خودت رفتیم که شکل کیتی

و شمع سفید برفی رو انتخاب کردیماچ

بابا صبح رفت صندلی و میز کرایه کرد تا به دلیل کمبود مبل مهمونامون اذیت نشن و خونه رو یه کوچولو با بادکنک و ... تزئین کردیمهوراو کم کم وقت اومدن مهمونامون رسیدوقت تمامو چون غریبه نبودن اصلا استرس نداشتیماسترسحتی پرده هامون رو هم که در آورده بودیم تا بدیم خشکشویی رو هم دوباره وصل نکردیمنیشخندو اصلا رودروایسی نداشتیم و کلا خوش گذشت همه هم باز مثل همیشه شرمنده کرده بودن و کادو آورده بودنقلبخجالتماچ

اینم مروری بر اون روز قشنگ و به یاد موندنی

این تو و اینم دوستهای خوبت

میخوای همه شمعهای کوتوله سفیدبرفی رو دونه دونه فوت کنی

البته دوستهات هم کمک میکنن نترس فوتت تموم نمیشه

حالا شمعها رو ورداریم و بریم واسه بریدن کیک تا شما وروجکها نوش جان کنینخوشمزه

چه ذوقی کرده ارمیا...

و اینجا علی قهر کرده که چرا اون چاقو نداره تا اونهم مثل تو آرمان بخورهقهرقهقهه

دختر عزیزتر از گلم از صمیم قلبم دوستت داریم امیدوارم سالهای سال زنده باشی و شاد و موفقبغل و من و بابا به وجود تو نازنین دختر افتخار کنیم و هر سال روز تولدت که برامون یه روز پر از شادی و امیدواری هستش رو جشن بگیریم و تو هم من و بابایی رو دوست داشته باشخیال باطل

خدایا توی این دوسال معنی واقعی زندگی رو فهمیدم و معنی واژه مقدس مادر رو درک کردم تو رو بخاطر این حس قشنگ شکر میکنم. شکر ... شکر... و بازهم شکر....بغل

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)