پارلاپارلا، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره

پارلا درخشش زندگی ما

پارلا مدل عکاسی مامان میشود

1392/11/12 17:11
نویسنده : مامان پارلا
442 بازدید
اشتراک گذاری

مامان عکاس می شود

با وسوسه های بابا و استاد اآل یاسینشیطان من هم کم کم به عکاسی علاقه مند شده بودم میخواستم عکاسی رو به صورت کمی حرفه ای یاد بگیرمابلهو قرار شده بود برم پیش استاد تا بهشون زحمت بدم. اما مشکل مدل داشتم که باهاش تمرین کنم و استاد هم تو عزیز رو بهم پیشنهاد دادبغلو گفت تو بهترین مدل من هستی و تو هم ماشالا هزار ماشالا حسابی مانکن شدی و ژستهای حرفه ای و خودجوش میگیریتشویق خلاصه چند بار تورور باخودم بردم آتلیه پاییز و کلی باهات تمرین پرتره کردماوهمرسی عزیزم که همیشه باهام همکاری میکنی.ماچاین هم بخشی از نتیجه اون تمرینات البته هنوز که هنوزه وقت نشده رتوش بزنم و روشون کار کنمخجالتخجالت

این عکست جون میده واسه پوسترهای انتخاباتیقهقهه

بسه دیگه مامان خسته شدمخمیازه

پارلا کمی لبخند بزنلبخند

یه بوس به مامان بنداز...

 

دیگه کم کم خسته شدی که خاله شبنم یه اسمارتیز بهت داده...خوشمزه

خوب گاهی تغذیه ناسالم هم واسه بچه بدک نیستنیشخند

همه رو خوردی؟تعجب

پارلا فکر کن رفتیم شهربازی خیال باطلخوشمزهو اونجوری ژست بگیر...تعجب

این عکس رو هم خاله شبنم یواشکی ازمون گرفت که سورپرایز جالبی بود دستش درد نکنهاز خود راضی

آهای اشی مشی... بارون میاد خیس میشی... برف میاد گوله میشی...زبان

ا

دیگه خسته شدی و کم همکاری میکنیخمیازهولی اشکالی نداره همینقدرش رو هم خیلی شاهکار کردیبغلکار هر بچه ای نیست که اینجوری صبر و حوصله به خرج بدهاوهدستت درد نکنه عسلمتشویق

البته اینم بگم ها هر دفعه که میشندی میخوایم بریم دفتر استادآخکمی نق میزدیکلافهو من به روش کاملا اخلاقیتعجببرات یه رشوه میدادمشیطانتا بیایفرشتهاینم یه نمونه که طبق علایق قبلیت به کفش از هر نوعشسوال عاشق دمپایی انگشتی شده بودی و مدتی بود ازمون میخواستیگریهو منم چون میدونستم راحت نیست همش تو رو میپیچوندمنیشخنداما این بار با کمال میل بردم و برات گرفتمفرشتهبه قول خودت از کفشهای عمو اکبر هستش و حسابی خوشحالی میکردیابله

اول که میرسیدیم آتلیه کمی با رشوه های مربوطهتعجببازی میکردی بعد من آماده میکردمت تا بریم واسه کار... اینم تویی وقت بازی کردن با رشوهعصبانینه ببخشید کادوهاتزبان

دیدی گفتم سخته پوشیدنشونمشغول تلفنحدود 5 دقیقه هست که داری تلاش مستمر میکنی تا انگشتت رو بندازی سر جاشکلافهخندهاونقدر هم مستقلی که نمیذاری کمکت کنمتشویق

آفرین بالاخره موفق شدیاوهتشویق

اینجام تو توی اتاق انتظار(دفتر) نشستی تا من آتلیه رو آماده کنم چشمک

این تیپی چقدر زبل شده بودی شیطون...از خود راضی

اینجا هم خودت لباس عروست رو پوشیده بودیتعجبالبته بابا هم باهات همکاری کرده بوداز خود راضیو شده بودی مانکنچشمکو همش مدل میدادی و عشوه میریختیبغل

دنیا رو آب ببره پارلا رو مد میبره

فرشتهعزیز تر از گلم خیلی دوست دارمقلب مرسی که باهام همکاری کردیماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان ارمیا
5 آبان 92 23:44
خاله قربون اون مدل دادنهات بشه جیگرررررررررررررررررررر


مرسی خاله مهربون