سفر پارلا به همدان و اصفهان
اواخر اردیبهشت 90 هم مثل هر سال تصمیم داشتیم بریم مسافرت که با هم تصمیم گرفتیم بریم اصفهان آخه دو بار قبل که به اصفهان رفته بودیم چون عید بود و میخواستیم از وقتمون بیشتر استفاده کنیم و جاهای بیشتری رو ببینیم اونقدر عجله ای شده بود که زیاد نتونسته بودیم اون شهر قشنگ رو ببینیم.
خلاصه بابا از طرف بانک سوئیت رزرو کرد و ما راهی شدیم اما تصمیم گرفتیم رفتنی از راه زنجان و همدان بریم و همدان رو هم بگردیم
ورودی علیصدر
تو همدان به غار زیبای علیصدر رفتیم و واقعا عظمت خدا رو به عینه دیدیم که چه عجایبی تو خلقتش داره وسوژه خوبی واسه بابا گیر اومده بود و بی نهایت عکس میگرفت
من و بابا مات زیبایی های غار بودیم و تو هم از ذوق و شوق ما هیجان زده میشدی و تو هم ذوق کرده بودی.
هرقدر خواستیم عکس تکی ازت بگیریم نذاشتی
یک ایستگاه عکاسی هم توش بود که هوس کردیم ماهم اونجا عکس بگیریم
وقتی بازدیدمون از غار تموم شد من و بابا همش به عظمت خدا شکر میکردیم و تو هم که اخیرا شکرگزاری رو یاد گرفتی خدا رو شکر کردی که خیلی خوشمون اومد و عکست رو گرفتیم
نهار رو توی علیصدر خوردیماما از همین جا به همه کسانی که میرن بازدید از غار علیصدر پیشنهاد میکنم که با خودشون نون و پنیر ببرن و بخورن اما چلوکباب سلطانی اونجا رو هم نخورن مگه اینکه یا مریض باشن و مزه دهنشون رو نفهمن یا هم از جونشون سیر شده باشن
تو محوطه یه آهنگهای جالب پخش میکردن که ما هم سی دی گلچین تمامی آهنگهایی که اونجا پخش می کردن رو ازشون خریدیمکه تو ماشین دیدیم فقط mp3 آقای علیرضا افتخاری بود هرچی توی غار بهمون خوش گذشته بود حروممون شد با اون نهار و سی دی
خلاصه بعد از ظهر هم رفتیم به گنج نامه که طبیعت خیلی زیبایی داشت یه آبشار زیبا و دیدیی هم داشت و بابا باز هم عکاسی میکرد
القصه از اونجا هم رفتیم بطرف اصفهان البته در این میان دو شب هم تو جاهای مختلف موندیم و حسابی خوش گذروندیم
اما اصفهان اصلا حال و هوای قبل رو نداشت و اونجوری که فکر میکردیم و قبلا ها دیده بودیم نبود چون قبلا عید اومده بودیم و خیلی شلوغ پولوغ بود و آماده خدمت به مسافران اما الان که فصل سفر نبود خیلی سوت و کور بود حتی شهربازی هاش هم بیشتر ساعات روز رو تعطیل بود اما به هر حال به ما خوش گذشت و حسابی گشتیم
باغ گلها
بابا فقط دنبال سوژه برای عکاسی بود و من و تو تنهایی میگشتیم و این قسمتش کمی خسته کننده شداما چیکار کنه دیگه کجا یه همچین سوژه های زیبایی گیرش می اومد؟
از بس گلهای زیبا دیده بودی حسابی جوگیر شده بودی و میخواستی از آب لیوان خودت که داشتی میخوردی بهشون بدی تا بزرگتر بشن
آخی قربون اون فکرت برم که فکر میکردی هر چی بیشتر آب بدی به گل زودتر درخت میشه
غذای خودت رو هم دادی به ماهی های توی استخر و اردکهای باغ گلها (مهربونم)
منار جنبان و آتشکده و چهل ستون و چند تا جای دیگه رو هم رفتیم دیدیم.
این هم یه پارک هستش که اسمش یادم نیست
پارلا چقدر تشنه ای؟ با چه ولعی بطرف آب میدوی؟
آفرین تندتر بدو....
آخزمین خوردی؟
توی میدون امام دو سه تا آقا پسر حدود 20 – 25 ساله باهات بدجور دوست شده بودن و کلی ازت عکس گرفتن چند بار هم جاهای دیگه مردم ازت عکس گرفتن آخه واقعا دوست داشتنی و تپل و نازی
این هم میدون امام
پارلا.....بازم نوشابه....
با یه خانواده که باباشون همشهری مون بودن آشنا شدیم و این هم پسرشون علیسان بود که باهات دوست شده بود و میخواست شریک آب خوردنت بشه
این هم آخر ماجرا...
این هم منار جنبون
ازت تعریف کردیم دیگه پررو نشو دیگه هر قدر هم خوش تیپ باشی باز انگشت خوردن کار بدیه
بابا انگشتت تموم شد بسه دیگه آبرومون رفتتتتتتتت
با اون عینک با مزه بازم مدل شده بودی و یکی دو نفر ازت عکس و فیلم گرفتن
اونجا هم با یه پسر کوچولو دوست شده بودی و وقتی بابا عکاسی میکرد تو باهاش بازی میکردی تا حوصله ات سر نره
این هم از باغ پرندگان
بعد از اینکه از سفر برگشتیم می خواستیم بریم خونه آقا بابا که دم در صدای بازی بچه ها میومد و تو هم همش میخواستی بری باهاشون بازی کنی این هم دم در خونه ورزشمون هست که داری دنبال بچه ها میری اما چون کوچولویی نمیتونستی قاطی بازیشون بشی الهی!!! عسلم غصه نخور تو هم بزرگ میشی گلم