پارلاپارلا، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره

پارلا درخشش زندگی ما

اولین تابستون پارلا

1392/7/21 15:25
نویسنده : مامان پارلا
177 بازدید
اشتراک گذاری

خونه آنا اینها آنا همش تو رو میبرد تو حیاط تا حموم آفتاب بگیری و اینم عکست

بابا مسئولیت حموم کردن شما رو به عهده داشت و همیشه میبردت حموم و تمیز میشدی و حسابی خوردنی میشدی خیلی هم عاشق آب بازی بودی و بهتون خوش میگذشت

 

بعدش اونقدر خسته میشدی که حسابی میخوابیدی.

 

تابستون داشت از راه می رسید و هوا گرم میشد قدیمی ترها میگفتن اول تابستون که بچه بار اولشه تابستون رو میبینه بدنش رو حنا میکشن تا بدنش رو در مقابل گرما زدگی تابستون محفوظ کنه ما هم که اهل خرافات و... نیستیم اصلا اهمیت نمیدادیم اما اول تیر ماه هر کی ما رو میدید میپرسید بدنت رو حنا زدیم یا نه؟ همسایه مون اومد دم در گفت حنا داری یه کم بهم بدی؟گفتم نه حنام کجا بود؟! گفت وا مگه تو بچه کوچیک نداری چرا بدنش رو حنا نزدی؟و اونقدر تبلیغ این کار رو کرد وگفت که خرافات چیه و... تا منم کم کم هوس کردم این کار رو بکنم و ساعت حدود 9 شب و بابا میخواست تو رو ببره حموم که گفتم برو حنا بخر اونم اصلا خوشش نمیومد و میگفت بابا ول کن مزخرفه و...تا اینکه راضی شد بره اما مگه تو سوپری های خیابونمون حنا پیدا میشد همه میگفتن تموم کردیم! و اینجا بود که به حرف قدیمی ها ایمان آوردیم و جدی گرفتیم تا اینکه بالاخره از اکبرآقا که سوپر مارکت خودمون بود و از شیر مرغ تا جون آدمیزاد رو داشت و خیلی مجهز بود ولی کمی برامون دور بود اما بابا همش از اونجا خرید میکرد گیر آورده بود و با چنان چهره فاتحانه ای اومد خونه که انگار اکسیر جوانی پیدا کرده.ولی بابا گفت نمیتونه این کار رو بکنه و برای اولین بار من بردمت حموم و تنت رو حنایی کردم

خلاصه اینم شاهد ماجرا

خودمون اونقدر ذوق کرده بودیم و خوشحال و هیجان زده بودیم که نگو(عین بچه ها) تو هم متعجب ما رو نگاه میکردی و مات شده بودی که چی به چیه؟

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)