دندون دار شدن پارلا
مهر89
سوم مهر ماه تا صبح نخوابیدی و همش تب داشتی و ناله می کردی و اصلا حال نداشتی کمی هم اسهال داشتی صبح بردیمت پیش دکترت و ایشون هم بهمون مژده دادن داری دندون دار میشی البته کمی هم سرماخوردگی داشتی و این اولین سرماخوردگی تو بود
یواش یواش دهن خوشگلت داشت مرواریددار میشد وای خدا وقتی آب میخوردی و فکت رو میزدی به لبه فنجون و صدای دندونت رو میشنیدیم دلمون آب میشد و صدبار میبوسیمت البته به همین سادگی ها نبود ها!!! کلی زحمت کشیده بودی تا به اینجا رسیده
چقدر تب کردیچقدر پوشک کثیف کردی خدا میدونهاونقدر آب دهنت شرشر میکرد که روزی ده بار بلوزت رو عوض میکردیم چقدر لثه های کوچیک نازت میخوارید...
خلاصه زحماتت به ثمر نششسته بود و دیگه داشتی از نی نی کوچولو بودن در می اومدیبا افتخار فراروان تصمیم گرفتیم به کمک آنا و... دست به دست هم بدیم و برات آش دندونی بپزیم
پنج شنبه 15 مهر 89 روز دندونی تو بود البته از یکی دو روز قبل کلی کار داشتیم مثل سرخ کردن پیاز و پاک کردن گندم و خیس کردن نخود و گندم و تهیه آب قلم و شکستن گردو و فندوق و تهیه کادوی یادبود و...
خلاصه رضوان مامان جون و آنا و خاله فهیم اومده بودن و علی هم از مدرسه اومد و همه دست به دست هم دادیم و یه آش خوشمزه برات درست کردیم که خودت حتی یه دونه از گندمش رو هم نخوردی دست همگی شون درد نکنه ایشالا تو شادی هاشون جبران کنیم.
ولی سخت تر از همه اینها تهیه کوفته قلقلی های ریز بود که دوساعت تموم مامان رضوان جون سرپا ایستاد و همش رو درست کرد
تو حیاط تو رو گذاشته بودیم تو رورک تا حوصله ات سر نره و با یک خیار تو دستت حسابی ذوق کرده بودی و خیال می کردی داری تو شانزالیزه می گردی و با علی هم حسابی بازی می کردی
به عنوان یادبود دندونیت یه کارت کوچولو گرفته بودیم و یکی از عکسهای خوشگلت رو یک طرفش چسبونده بودیم و یک طرف دیگه اش هم نوشته بودیم:
دندون من سفیده شبیه مرواریده
یه دندون در آوردم دل همه تون رو بردو
پارلای هشت ماهه
و اون رو وصل کرده بودیم به یه مسواک بچه گانه و بنابه جنسیت بچه گیرنده کادو که دختره یا پسر رنگش رو صورتی یا سبز و آبی انتخاب میکردیم و میذاشتیم رو آش و میبردیم در خونه فامیل و دوستامون تحویل می دایدم که تا 11 شب طول کشید و حسابی خسته شدیم اما خیلی می ارزید و حالش رو میبردیم
دوستان و فامیلهای خوبمون هم خیلی زحمت کشیدن و برات هدیه دندون دار شدن گرفتن که خیلی شرمنده شدیم آخه ما نمیدونستیم واسه آش دندونی کادو میدن وگرنه واسه همه نمی بردیم خلاصه دست همه شون درد نکنه
چند تا از کادوهات رو مینویسم:
آقا جون پول
آنا کاپشن سرهم صورتی
آقا بابا پول
مامان نسرین جون بلوز سفید به به یقه
عمه جون قاب عکس
رضوان مامان جون مایو شنا
خاله ها و دایی اینها پول
زن عمو سولماز یه عروسک که عربی میخوند و اسمش رو گذاشتیم پریا
ریحانه اینها کارت 20 جلسه ای استخر
خاله زهرا و عمو صمد یک کتاب به اسم خاطرات کودکی که خیلی جالبه و توش همه خاطراتت رو نوشتیم
مامان سوین (همسایه)یک بلوز کلاه دار پاییزی
بقیه همسایه هامون اکثرا لباس و بلوز شلوار و ...
خاله جون من تیوپ استخر
و...
انگار وسایل شنا جور شد زودتر بزرگ شو با هم یریم استخر بابا مجهز
چون دوربینمون خراب شده بود و هنوز دوربین جدید نگرفته بودیم از کادوهات عکس نداری و فقط فیلمشون موجوده که اگه خواستی ببینی مراجعه کن به فیلمهای قبل از یک سالگیت
کلا تو این دوران من کم ازت عکس گرفتم بیشتر فیلم داری چون بعد از اینکه دوربین گرفتیم دوربینمون کمی تخصصی بود و من زیاد هوس نمیکردم باهاش کار کنم و تند تند ازت عکس بگیرم و فقط عکسهایی که بابا ازت گرفته رو داریم من کلی ازت فیلمهای خوب و به یادموندنی گرفتم که خیلی عالی هستن
این هم تویی با دو تا دونه مروارید خوشگل تو دهن غنچه ات
و این هم یه نمونه دیگه از دوتا مروارید های خوشگل
مرواریدها شدن چهارتا